هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و نیاز خود به معشوق میگوید. او از ناتوانی در بیان احساسات، زخمهای عشق، و تقدیر سخن میگوید و از معشوق طلب لطف و مرهم میکند. دیوارها از رنج او سرخ شدهاند و او خود را در برابر محک عشق ناتوان میبیند. در نهایت، با وجود ناکسی، به تقدیر خود گردن مینهد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند رنج عشق و تقدیر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۴۰۷
بهر دعا از درت چون به درون آمدم
قوت نطقم نماند لال برون آمدم
عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون
در ز درون بسته بود من به فسون آمدم
من که زدم از ازل لاف شکیب ابد
از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم
زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست
داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم
شد در و دیوار او از تن من لاله فام
بس که ز داغ غرقه به خون آمدم
نقد نیازم نزد بر محک امتحان
در نظر درک او بس که زبون آمدم
محتشم این در نبود جای چو من ناکسی
لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم
قوت نطقم نماند لال برون آمدم
عشق چو بازم به ناز سوی تو خواند از برون
در ز درون بسته بود من به فسون آمدم
من که زدم از ازل لاف شکیب ابد
از سر کویت ببین رفتم و چون آمدم
زخم امانت بس است مرهم لطفی فرست
داغ مرا کز ازل جسته درون آمدم
شد در و دیوار او از تن من لاله فام
بس که ز داغ غرقه به خون آمدم
نقد نیازم نزد بر محک امتحان
در نظر درک او بس که زبون آمدم
محتشم این در نبود جای چو من ناکسی
لیک چو تقدیر بود راهنمون آمدم
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.