هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تجربه عاشقانه خود می‌گوید که پس از مدتی هجران، ناگهان معشوق را دیده و دوباره دیوانه وار عاشق شده است. او از رنج‌های عشق و جنون ناشی از آن سخن می‌گوید، اما با این وجود، عشق را پذیرفته و از مسیر آن پشیمان نیست. شاعر به زیبایی‌های معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره می‌کند و از ترس و لرزش خود در برابر نگاه معشوق می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جنون و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۱

به هجران کرده بودم خو که ناگه روی او دیدم
کمند عقل بگسستم ز نو دیوانه گردیدم

گرفتم پنبهٔ آسایش از داغ جنون یعنی
به باغ عاشقی از سر گل دیوانگی چیدم

دلم زان آفت جان بود فارغ‌وز بلا ایمن
ز آفت دوستی باز آن بلا برخود پسندیدم

ز راه عشق بر می‌گشتم آن رعنا دچارم شد
ازان راهی که می‌رفتم پشیمان بازگردیدم

هنوزم با نهال قامتش باقیست پیوندی
که هرجا دیدم او را جلوه‌گر چون بید لرزیدم

چنان ترسیده‌ام از غمزهٔ مردم شکار او
که هرگاه آن پری در چشمم آمد چشم پوشیدم

در آن ره محتشم کان سروقد میرفت و من در پی
زمین فرسوده شد از بس که بر وی چهره مالیدم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.