هوش مصنوعی:
شاعر در این غزل از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق سخن میگوید. او آرزو میکند تا از این عشق رها شود، اما هرچه بیشتر میکوشد، عشقش فزونی مییابد. شاعر از رنجهای عشق، غیرت، و آرزوی آزادی میگوید، اما در نهایت تسلیم این احساس میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانهی پیچیده و احساسات عمیق است که درک آن برای مخاطبان جوانتر دشوار است. همچنین، برخی از اشارات مانند «خون آشام از آن ساغر شوم» و «با دل پرخون» ممکن است برای سنین پایینتر نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۴۴۳
وصل کو تا بینیاز از وصل آن دلبر شوم
ترک او گویم پرستار بت دیگر شوم
عقل کو تا سرکشم یک چند از طوق جنون
یعنی آزاد از کمند آن پری پیکر شوم
کو دلی چون سنگ تا از لعل او یکبارگی
برکنم دندان و خون آشام از آن ساغر شوم
چند غیرت بیند و گویند با من کاشکی
کم شود حسن تو یا او کور یا من کر شوم
من دم بیزاری از عشق تو میخواهم دگر
با وجود آن که هردم بر تو عاشقتر شوم
ذرهای از من نخواهی یافت دیگر سوز خویش
گر ز عشقت آن قدر سوزم که خاکستر شوم
صحبت ما و تو شدموقوف تا روزی که من
با دل پرخون دو چارت در صفت محشر شوم
سر طفیل توست اما با تو هستم سر گران
تا به شمشیر اجل فارغ ز بار سر شوم
محتشم شد مانعم قرب رقیب از بزم او
ورنه من میخواستم کز جان سگ آن در شوم
ترک او گویم پرستار بت دیگر شوم
عقل کو تا سرکشم یک چند از طوق جنون
یعنی آزاد از کمند آن پری پیکر شوم
کو دلی چون سنگ تا از لعل او یکبارگی
برکنم دندان و خون آشام از آن ساغر شوم
چند غیرت بیند و گویند با من کاشکی
کم شود حسن تو یا او کور یا من کر شوم
من دم بیزاری از عشق تو میخواهم دگر
با وجود آن که هردم بر تو عاشقتر شوم
ذرهای از من نخواهی یافت دیگر سوز خویش
گر ز عشقت آن قدر سوزم که خاکستر شوم
صحبت ما و تو شدموقوف تا روزی که من
با دل پرخون دو چارت در صفت محشر شوم
سر طفیل توست اما با تو هستم سر گران
تا به شمشیر اجل فارغ ز بار سر شوم
محتشم شد مانعم قرب رقیب از بزم او
ورنه من میخواستم کز جان سگ آن در شوم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.