هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق سخن می‌گوید. او آرزو می‌کند که زبانش در بیان عشق شیرین شود و در حضور معشوق از خجالت آب شود. شاعر حتی حاضر است به پای وفاداری خود، سگ آستان معشوق باشد و سزای وفایش را بپذیرد. او تلاش می‌کند تا سزاوار محبت معشوق شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «سگ آستان شدن» نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

غزل شمارهٔ ۴۴۴

خوش آن که هم زبان به تو شیرین بیان شوم
حرفی ز من بپرسی و من بی‌زبان شوم

وقت سخن تو غرق عرق گردی از حجاب
من آب گردم و ز خجالت روان شوم

یاری به غیر کن که سزای وفای من
این بس که ناوک ستمت را نشان شوم

در کوی خویش اگر ز وفا جا دهی مرا
سگ باشم ار جدا ز سگ آستان شوم

جورت که پیش محتشم از صد وفا به است
من سعی می‌کنم که سزاوار آن شوم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.