هوش مصنوعی: این شعر از محتشم کاشانی بیانگر رنج‌ها و سختی‌های عشق و تقدیر است. شاعر از زنجیر جنون، خمیدگی قد، و رنج‌های عشق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که با وجود تمام مشقت‌ها، همچون خورشید جهانگیر شده‌اند. همچنین، از تهمت‌های دیگران و رنج‌های عشق و جوانی می‌نالد و در نهایت، خود را قربانی تقدیر می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اشاره به رنج‌ها و پیچیدگی‌های عشق و تقدیر، برای درک و ارتباط بهتر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۲

بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم

در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال
آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم

بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق
یکی از خاک نشینان تو چون تیر شدیم

قلعهٔ تن که خطر از سپه تفرقه داشت
زان خطر کی به در از رخنهٔ تدبیر شدیم

رد نشد تیر بلای تو به تدبیر از ما
ما همانا هدف ناوک تقدیر شدیم

داد دادیم وفا را و ز بدگوئی غیر
متهم پیش سگان تو به تقصیر شدیم

محتشم عشق و جوانی و نشاط از تو که ما
در غم و محنت آن تازه جوان پیر شدیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.