هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دیدن تبریز و زیبایی‌های آن مانند گل‌های تازه و سبزه‌های نوخیز سخن می‌گوید. او از عشق و دل‌باختگی خود به معشوقی زیبا یاد می‌کند که با غمزه‌ای خونریز دلش را ربوده است. شاعر از دیدار معشوق در شبی فرخنده می‌گوید که با لبخند و مهربانی به بالینش آمده و او را از غم برخواستن داده است. در پایان، شاعر از جدایی معشوق و اندوه خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیدهٔ ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶

روی تو گل تازه و خط سبزهٔ نوخیز
نشکفته گلی همچو تو در گلشن تبریز

شد هوش دلم غارت آن غمزهٔ خونریز
این بود مرا فایده از دیدن تبریز

ای دل! تو در این ورطه مزن لاف صبوری
وای عقل! تو هم بر سر این واقعه مگریز

فرخنده شبی بود که آن خسرو خوبان
افسوس کنان، لب به تبسم، شکر آمیز

از راه وفا، بر سر بالین من آمد
وز روی کرم گفت که: ای دلشده، برخیز

از دیدهٔ خونبار، نثار قدم او
کردم گهر اشک، من مفلس بی‌چیز

چون رفت دل گمشده‌ام گفت: بهائی!
خوش باش که من رفتم و جان گفت که : من نیز
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.