۳۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹

ای ز زلفت حلقه‌ای بر پای دل
گر درین حلقه نباشد وای دل

هر که را سودای تو در سر بود
در دوکونش می‌نگنجد پای دل

غرقهٔ گرداب حیرت از تو شد
کشتی اندیشه در دریای دل

آن سعادت کو که بتوانیم گفت
با تو ای شادی جان غمهای دل

نه دلم را در غمت پروای من
نه مرا در عشق تو پروای دل

رفته همچون آب در اجزای خاک
آتش عشق تو در اجزای دل

چون غمت را غیر دل جایی نبود
هست دل جای غم و غم جای دل

هر دو عالم چیست نزد عارفان
ذره‌ای گم گشته در صحرای دل

سیف فرغانی چو حلقه بسته‌دار
جان خود پیوسته بر درهای دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.