هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به زیباییهای وجودی، عشق و وصال، و مفاهیم عمیق عرفانی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارههای زیبا مانند دیبای وجود، نیشکر، و می مصفا، به توصیف عشق و زیبایی میپردازد. همچنین، اشاراتی به مفاهیم فلسفی و عرفانی مانند راز و نیاز، وصال، و کشف حقیقت دارد. در بخشهایی از شعر، به ستایش شاه ناصردین و بخت و اقبال نیز اشاره شده است.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از استعارهها و اشارات عاشقانه ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک داشته باشند.
غزل شمارهٔ ۶
مکن حجاب وجودت لباس دیبا را
که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را
تو را برهنه در آغوش باید آوردن
گرفتی از همه عضوت مراد اعضا را
ز پای تا به سرت میمکم چو نیشکر
به دستم ار بسپارند آن سر و پا را
هنوز اهل صفا پرده در میان دارند
بیار ساقی مجلس می مصفا را
ز گریهٔ سحری گرد دیده پاک بشوی
که در قدح نگری خندههای صهبا را
شبانه جام جهانبین ز دست ساقی گیر
که آشکار ببینی نهان فردا را
چه شعله بود که سر زد ز خیمهٔ لیلی
که سوخت خرمن مجنون دشتپیما را
کمال حسن وی از چشم من تماشا کن
ببین ز دیدهٔ وامق جمال عذرا را
دلش هنوز نیامد به پرسش دل من
مگر به دلها نشیند راه دلها را
سحر فرشتهٔ فرخ سرشتهای دیدم
که مینوشت به زر این سه بیت غرا را
ستاره درگه مولود شاه ناصردین
گرفت دامن اقبال مهد علیا را
ستوده پرده نشینی که فر معجز او
شکسته اختر پرویز و تاج دارا را
خجسته کوکب بختش به آسمان میگفت
که من خریدم خورشید عالمآرا را
فروغی آن مه تابنده سوی خویشتنم
چنان کشید که رخشنده مهر حربا را
که نیست حاجت دیبا وجود زیبا را
تو را برهنه در آغوش باید آوردن
گرفتی از همه عضوت مراد اعضا را
ز پای تا به سرت میمکم چو نیشکر
به دستم ار بسپارند آن سر و پا را
هنوز اهل صفا پرده در میان دارند
بیار ساقی مجلس می مصفا را
ز گریهٔ سحری گرد دیده پاک بشوی
که در قدح نگری خندههای صهبا را
شبانه جام جهانبین ز دست ساقی گیر
که آشکار ببینی نهان فردا را
چه شعله بود که سر زد ز خیمهٔ لیلی
که سوخت خرمن مجنون دشتپیما را
کمال حسن وی از چشم من تماشا کن
ببین ز دیدهٔ وامق جمال عذرا را
دلش هنوز نیامد به پرسش دل من
مگر به دلها نشیند راه دلها را
سحر فرشتهٔ فرخ سرشتهای دیدم
که مینوشت به زر این سه بیت غرا را
ستاره درگه مولود شاه ناصردین
گرفت دامن اقبال مهد علیا را
ستوده پرده نشینی که فر معجز او
شکسته اختر پرویز و تاج دارا را
خجسته کوکب بختش به آسمان میگفت
که من خریدم خورشید عالمآرا را
فروغی آن مه تابنده سوی خویشتنم
چنان کشید که رخشنده مهر حربا را
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.