هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی، با بهره‌گیری از تصاویر زیبا و استعاره‌های هنرمندانه، به توصیف معشوق و تأثیرات عشق بر شاعر می‌پردازد. شاعر از فراق و درد عشق سخن می‌گوید و از معشوقی یاد می‌کند که حضورش جهان را دگرگون می‌سازد. همچنین در ابیاتی به مدح پادشاه (ناصرالدین شاه) نیز پرداخته شده است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۷

هر گه که آن خسرو زرین کمر از جا برخاست
آسمان گفت که قرص قمر از جا بر خاست

گر بساط می و معشوق نباشد به میان
به چه امید توان هر سحر از جا بر خاست

مگر آن سرو خرامنده به رفتار آمد
که بسی دیدهٔ حسرت نگر از جا برخاست

چشم مخمور وی از مستی می شد هشیار
ساقی مردم صاحب نظر از جا بر خاست

شور شیرین نه همین تارک فرهاد شکافت
که پسر از پی قتل پدراز جا بر خاست

بی‌دلان را خبری از دل غارت زده نیست
که صف غمزهٔ او بی‌خبر از جا برخاست

ماه با طلعت او بیهده سر زد ز افق
سرو با قامت او بی ثمر از جا بر خاست

دوش در خواب خوش آشوب قیامت دیدم
صبح‌دم قامت آن سیم‌تر از جا بر خاست

حرفی از مرهم یاقوت لبش می‌گفتم
یک جهان خسته خونین جگر از جا بر خاست

با خیال لب شیرین شکر گفتارش
هر چه کشتم به زمین نیشکر از جا بر خاست

آن قدر خون مرا ریخت صف مژگانش
که به خون‌خواهی من چشم تر از جا بر خاست

همسری خواستم از بهر سهی قامت دوست
علم خسرو انجم حشر از جا بر خاست

ناصرالدین شه منصور که با رایت او
آیت نصرت فتح و ظفر از جا بر خاست

تا از آن لعل گهر بار فروغی دم زد
بی خریداری نظمش گهر از جا بر خاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.