هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از عشق بی‌پایان و درد بی‌درمان سخن می‌گوید. شاعر از معشوقی با زیبایی بی‌نظیر و عشقی جنون‌آمیز می‌گوید که هیچ تدبیر و درمانی برای آن وجود ندارد. همچنین، از ناتوانی در برابر جذبه‌های معشوق و ویرانی دل به دست او سخن می‌گوید. در پایان، اشاره‌ای به ریا و تزویر در مسیر زهد دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات فلسفی و انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱۵

تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست
من و این عشق جنون خیز که تدبیرش نیست

تو و آن زلف سراسیمه که سامانش نه
من و این خواب پراکنده که تعبیرش نیست

دردی اندر دل ما هست که درمانش نه
آهی اندر لب ما هست که تاثیرش نیست

زرهی نیست که در خط زره سازش نه
گرهی نیست که در زلف گره گیرش نیست

لشکری نیست که در سایهٔ مژگانش نه
کشوری نیست که در قبضهٔ شمشیرش نیست

کو سواری که در این عرصه گرفتارش نه
کو شکاری که در این بادیه نخجیرش نیست

هیچ سر نیست که سودایی گیسویش نه
هیچ دل نیست که دیوانهٔ زنجیرش نیست

تا درآید ز کمین ترک کمان ابروی من
سینه‌ای نیست که آماجگه تیرش نیست

خم ابروی کسی خون مرا ریخت به خاک
که سر تاجوران قابل شمشیرش نیست

آنچنان کعبهٔ دل را صنمی ویران ساخت
که کس از بهر خدا در پی تعمیرش نیست

شیخ گر شد به ره زهد چنین پندارد
که کسی با خبر از حیله و تزویرش نیست

کامی از آهوی مقصود فروغی نبرد
هر که در دشت محبت جگر شیرش نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.