هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از حافظ، به عشق الهی و جستجوی حقیقت می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عشق واقعی فراتر از ظواهر دنیوی است و تنها عاشقان حقیقی می‌توانند به عمق آن پی ببرند. او از مفاهیمی مانند گذر از ظاهر به باطن، بی‌اعتباری دنیا و نیاز به انصاف و حقیقت‌یابی سخن می‌گوید. در پایان نیز به ستایش از شاه ناصردین اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین درک کامل شعر نیاز به آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی و مفاهیم عرفانی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۲۰

یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست

نکته‌ای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست

مگر از کوچهٔ انصاف درآید یوسف
ور نه سرمایهٔ سودا زدگان این همه نیست

کوه کن تا به دل اندیشهٔ شیرین دارد
گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست

از دو بینی بگذر تا به حقیقت بینی
که میان حرم و دیر مغان این همه نیست

چار تکبیر بزن زان که به بازار جهان
بایع و مشتری و سود و زیان این همه نیست

گر نهان عشوهٔ چشم تو نگردد پیدا
فتنه‌انگیزی پیدا و نهان این همه نیست

اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک
ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست

هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست

خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه
جلوهٔ حور و تماشای جنان این همه نیست

تو ندانی نتوان نقش تو بستن به گمان
زان که در حوصلهٔ وهم و گمان این همه نیست

جام می نوش به یاد شه جمشید شعار
که مدار فلک و دور زمان این همه نیست

شاه دریا دل بخشنده ملک ناصردین
که بر همت او حاصل کان این همه نیست

آن چه من زان دهن تنگ، فروغی دیدم
کی توان گفت که تقریر زبان این همه نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.