هوش مصنوعی: این شعر از زبان یک عاشق دل‌سوخته بیان می‌شود که از عشق، رنج، و بی‌قراری خود می‌گوید. او از بی‌خانمانی، بی‌باکی، و تلاش برای رسیدن به معشوق سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که این راه، همتی مردانه می‌طلبد. شاعر از گریۀ مستانه، غم عشق، و ناکامی‌هایش می‌نالد و تأکید می‌کند که تنها پروانه‌ای مانند او می‌تواند سوزش درونی‌اش را درک کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است و درک کامل آن نیازمند بلوغ فکری و تجربۀ زندگی است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق، بی‌قراری، و مفاهیم صوفیانه ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۲۱

من کیم، پروانهٔ شمعی که در کاشانه نیست
خانه‌ام را سوخت بی باکی که او در خانه نیست

دست همت را کشیدم از سر دنیا و دین
هر کسی را در طلب این همت مردانه نیست

از پس رنجی که بردم در وفا آخر مرا
دامن گنجی به چنگ آمد که در ویرانه نیست

می گساران فارغند از فتنه دور زمان
کس حریف آسمان جز گردش پیمانه نیست

سبحدهٔ صد دانه از بهر حساب ساغر است
ور نه یک جو خاصیت در سبحهٔ صد دانه نیست

گریهٔ مستانه آخر عقده‌ام از دل گشود
خندهٔ شادی به غیر از گریهٔ مستانه نیست

نقد زاهد قابل آن شاهد زیبا نشد
زان که هر جان مقدس در خور جانانه نیست

تا غم دلبر درآمد خرمی از دل برفت
زان که جای آشنا سر منزل بیگانه نیست

در غم آن نوش لب افسانهٔ عالم شدم
وین غم دیگر که تاثیری در این افسانه نیست

گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم، عشق گفت
لایق این حلقهٔ زنجیر هر دیوانه نیست

تا فروغی پرتو آن شمع در محفل فتاد
هیچ کس از سوز من آگه به جز پروانه نیست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.