هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، مستی، و رنج‌های عاشقانه سخن می‌گوید. شاعر از زیبایی معشوق، دل‌باختگی، و فراق می‌نالد و به زندگی در کنار مغان و مستی اشاره می‌کند. همچنین، از گذر زمان و ناتوانی در رسیدن به آرزوها گله می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره‌های غیرمستقیم به مستی و زندگی در کنار مغان نیازمند سطحی از بلوغ فکری است.

غزل شمارهٔ ۱۳۴

هر جا سخنی از آن دهان رفت
کیفیت باده از میان رفت

خوش آن که به دور چشم ساقی
سر مست و خراب از این جهان رفت

بی مغبچگان نمی‌توان زیست
وز دیر مغان نمی‌توان رفت

با جلوهٔ آن مه جهان تاب
آرایش ماه آسمان رفت

بر دست نیامد آستینش
اما سر ما بر آستان رفت

تا ابرویش از کمین برآمد
بس دل که ز دست از آن کمان رفت

من مینو و حور خود نخواهم
تن را چه کنم کنون که جان رفت

از دست تو ای جوان زیبا
هم پیر ز دست و هم جوان رفت

من با تو به هر زمین نشستم
تا دیده به هم زدم زمان رفت

از کوی تو عاقبت فروغی
روزی دو برای امتحان رفت
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.