هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدن معشوق در مکان‌های مختلف مانند حرم و دیر سخن می‌گوید. او احساس می‌کند که معشوق را در همه جا دیده و حتی او را به‌سان خدا مشاهده کرده است. شاعر از عشق عمیق و فداکاری‌های خود می‌گوید و معشوق را منبع شفا و زندگی می‌داند. در پایان، او به رابطه بنده و خواجه بین خود و معشوق اشاره می‌کند و از زیبایی بی‌نظیر معشوق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی پیچیده، فهم آن را برای گروه‌های سنی پایین‌تر دشوار می‌کند.

غزل شمارهٔ ۱۳۸

هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت
تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت

سینه برافروختم، خانه فروسوختم
دیده به خود دوختم، عین خدا دیدمت

دل چو نهادم به مرگ، عمر ابد دادی‌ام
خو چو گرفتم به درد، محض دوا دیدمت

ز آتش لب تشنگی رفت چو خاکم به باد
خضر مسیحا نفس، آب بقا دیدمت

از خط عنبرفروش مردفکن خواندمت
وز لب پیمانه‌نوش هوش ربا دیدمت

بندهٔ عاصی منم خواجه مشفق تویی
زان که به مزد خطا، گرم عطا دیدمت

چشم فروغی ندید چون تو غزالی که من
هم به دیار ختن هم به ختا دیدمت
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.