هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید، جایی که عاشق خود را فدای معشوق می‌کند و تمام وجودش را وقف او می‌نماید. شاعر از درد عشق، اسارت در دام معشوق و آرزوی وصال سخن می‌گوید و از تأثیرات عمیق این عشق بر روح و جان خود می‌نالد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و گاه عرفانی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند 'شهیدان عشق' و 'غمزهٔ قتال' نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۱۵۹

هر سر که به سودای خط و خال تو افتد
چون سایه همه عمر به دنبال تو افتد

واقف شده از حال شهیدان تو در حشر
هر دیده که بر نامهٔ اعمال تو افتد

آن چشم که بندد نظر از منظر خورشید
چشمی است که بر جلوهٔ تمثال تو افتد

آن کار که جز دادن جان چاره ندارد
کاری است که با غمزهٔ قتال تو افتد

هر کس که خبر شد ز گرفتاری من گفت
بیچاره اسیری که به احوال تو افتد

ای مرغ دل ار باخبر از لذت دامی
می‌کوش به حدی که پر و بال تو افتد

ای خواجه گر این است طبیب دل عشاق
مشکل که به فکر دل بدحال تو افتد

فالی بزن ای دل ز پی دولت وصلش
باشد که خود این قرعه به اقبال تو افتد

از شعلهٔ آه تو فلک سوخت فروغی
آتش به سراپردهٔ آمال تو افتد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.