هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، به زیباییهای معشوق و تأثیر عمیق نگاه و رفتار او بر دل شاعر میپردازد. شاعر از عشق سوزان خود میگوید که گویی معشوق فتنههای آخرالزمان را در چشمان خود دارد و دلش اسیر زلف و نگاه اوست. او از درد هجران و تأثیر آتشین عشق معشوق بر جانش سخن میگوید و بیان میکرد که تنها کسانی میتوانند به عالم عشق او قدم بگذارند که شجاعت تحمل بلاها را داشته باشند.
رده سنی:
16+
محتوا دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن به بلوغ فکری و احساسی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۶۶
کسی ز فتنهٔ آخر زمان خبر دارد
که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد
نه دیده از رخ خوب تو میتوان برداشت
نه آه سوختگان در دلت اثر دارد
نه دل از طره خم برخمت توان برکند
نه شام تیره هجران ز پی سحر دارد
ز سحر نرگس جادوی تو عیانم شد
که فتنههای نهانی به زیر سر دارد
هزار نشه فزون دیدهام ز هر چشمی
ولی نگاه تو کیفیت دگر دارد
ز ابروان تو پیوسته میتپد دل من
که از مژه به کمان تیر کارگر دارد
حدیث سوختگانت به لاله باید گفت
کز آتش ستمت داغ بر جگر دارد
سری به عالم عشقت قدم تواند زد
که پیش تیغ بلا سینه را سپر دارد
برغم غیر مکش دم به دم فروغی را
که مهرت از همه آفاق بیشتر دارد
که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد
نه دیده از رخ خوب تو میتوان برداشت
نه آه سوختگان در دلت اثر دارد
نه دل از طره خم برخمت توان برکند
نه شام تیره هجران ز پی سحر دارد
ز سحر نرگس جادوی تو عیانم شد
که فتنههای نهانی به زیر سر دارد
هزار نشه فزون دیدهام ز هر چشمی
ولی نگاه تو کیفیت دگر دارد
ز ابروان تو پیوسته میتپد دل من
که از مژه به کمان تیر کارگر دارد
حدیث سوختگانت به لاله باید گفت
کز آتش ستمت داغ بر جگر دارد
سری به عالم عشقت قدم تواند زد
که پیش تیغ بلا سینه را سپر دارد
برغم غیر مکش دم به دم فروغی را
که مهرت از همه آفاق بیشتر دارد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.