هوش مصنوعی: این شعر از فروغی بیانگر درد و رنج عاشقانه و احساس تنهایی و بی‌پناهی شاعر است. او از غم و سودای عشق، بی‌مهری معشوق، و بیدادگری روزگار شکایت می‌کند. همچنین، اشاره‌هایی به داستان یوسف و نمادهای عرفانی مانند زلف معشوق و آب بقا دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات مانند بیدادگری و محنت‌های عشق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۷

تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
هر جا که دلی بود به امداد من آمد

سودای سر زلف کمندافکن ساقی
سیلی است که در کندن بنیاد من آمد

هر سیل که برخاست ز کهسار محبت
اول به در خانهٔ آباد من آمد

هر جا که بیان کرد کسی قصهٔ یوسف
حال دل گم گشته خود یاد من آمد

هر شب که فلک زان مه بی مهر سخن گفت
یک شهر به فریاد ز فریاد من آمد

زلفش به عدم گر کشدم هیچ غمی نیست
کاین سلسله سرمایهٔ ایجاد من آمد

از چنگل شاهین اجل باک ندارد
هر صید که در پنجهٔ صیاد من آمد

پیداست که از آب بقا خضر ندیده‌ست
آن فیض که از خنجر جلاد من آمد

فریاد که داد از ستمش می‌نتوان زد
بیدادگری کز پی بیداد من آمد

یک آدم عاقل نتوان یافت فروغی
شهری که در آن شوخ پری زاد من آمد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.