هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از درد عشق، ناامیدی، و رنج‌های روحی خود می‌نالد و به دنبال آرامش است. او از بی‌توجهی معشوق و رنج‌های عاطفی شکایت دارد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که شاید بهتر باشد جان خود را فدای این درد کند. همچنین، اشاراتی به مستی و هشیاری، و تلاش برای رسیدن به مقصود وجود دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج، ناامیدی، و مستی نیاز به بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۱۶

تا به دل خورده‌ام از عشق گلی خاری چند
باز گردیده به رویم در گل‌زاری چند

دست همت به سر زلف بلندی زده‌ام
که به هر تار وی افتاده گرفتاری چند

تا مرا دیده بر آن نرگس بیمار افتاد
هر سر مو شدم آمادهٔ آزاری چند

مست خواب سحر از بهر همین شد چشمش
که به گوشش نرسد نالهٔ بیداری چند

ای که هر گوشه مسیحا نفسی خستهٔ تست
چند غفلت کنی از حالت بیماری چند

بهتر آن است که از درد تو بسپارم جان
که به جان آمدم از رنج پرستاری چند

پس چرا در طلبت کار من از کار گذشت
گر نه هر عضو مرا با تو بود کاری چند

آه اگر بر سر سودای تو سودی نکنم
زان که رسوا شده‌ام بر سر بازاری چند

مست هشیار ندیده‌ست کسی جز چشمت
خاصه وقتی که شود رهزن هشیاری چند

کس به سر منزل مقصود فروغی نرسد
تا نیفتد ز پی قافله‌ساری چند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.