هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، عشق عمیق شاعر به معشوق را بیان میکند. شاعر از موی باریک معشوق، راه دلش را توصیف میکند و عشق را به عنوان راهی دشوار اما مقدس میستاید. او از قدرت معشوق، زیباییهای او و تأثیر شگفتانگیزش بر جهان هستی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آنها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعارهها و مفاهیم عمیق ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۷
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد
که تواناییام از قوت بازوی تو بود
زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را
که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود
ماه نو کاسته از گوشهٔ گردون سر زد
که خجالتزدهٔ گوشهٔ ابروی تو بود
نفس خرم جبریل و دم باد مسیح
همه از معجزهٔ لعل سخنگوی تو بود
مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید
زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود
هیچ کس آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود
دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود
آه از این راه که باریک تر از موی تو بود
رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت
که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود
گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید
که سر همت ما بر سر زانوی تو بود
پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد
بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود
پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد
که تواناییام از قوت بازوی تو بود
زان شکستم به هم آیینهٔ خودبینی را
که نگاهم همه در آینهٔ روی تو بود
پیر پیمانهکشان شاهد من بود مدام
که همه مستیم از نرگس جادوی تو بود
تا مرا عشق تو انداخت ز پا دانستم
که قیامت مثل از قامت دلجوی تو بود
ماه نو کاسته از گوشهٔ گردون سر زد
که خجالتزدهٔ گوشهٔ ابروی تو بود
نفس خرم جبریل و دم باد مسیح
همه از معجزهٔ لعل سخنگوی تو بود
مهربانی کسی از دور فلک هیچ ندید
زان که هم صورت و هم سیرت و هم خوی تو بود
هیچ کس آب ز سرچشمهٔ مقصود نخورد
مگر آن تشنه که جایش به لب جوی تو بود
دوش با ماه فروزنده فروغی میگفت
کافتاب آیتی از طلعت نیکوی تو بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.