هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلدادگی خود به معشوق می‌گوید. او خود را خاکِ راه معشوق می‌داند و از زیبایی‌های او مانند عکس رخ و یاد لبش سخن می‌گوید. شاعر از دردها و زخم‌های عشق می‌نالد، اما در عین حال، این دردها را مایهٔ مرهم و تسکین می‌داند. او از نگاه و خوی معشوق آرامش می‌گیرد و از جور روزگار فارغ است. شاعر از می و تاک به عنوان نمادهای عشق و شادی یاد می‌کند و از دیر مغان و مغبچگان به عنوان مکان‌ها و افرادی که با عشق مرتبط هستند، نام می‌برد. در پایان، شاعر از ناتوانی خود در رهایی از عشق معشوق می‌گوید و از غمزهٔ بی‌باک او هراس دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از واژه‌ها و عبارات مانند 'زهر ز دست تو' و 'غمزهٔ بی‌باک' ممکن است برای سنین پایین نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۰۷

خاک سر راهت شدم ای لعبت چالاک
برخیز پی جلوه که برداریم از خاک

از عکس رخت دامن آفاق گلستان
وز یاد لبت خاطر عشاق طربناک

هم زخم ز شست تو شود مایهٔ مرهم
هم زهر ز دست تو دهد نشهٔ تریاک

با چشم تو آسوده‌ام از فتنهٔ ایام
با خوی تو خوش فارغم از تندی افلاک

جور است که در جام فشانند به جز می
حیف است که بر خاک نشانند به جز تاک

در دیر مغان باده ننوشم به چه دانش
وز مغبچگان دیده بپوشم به چه ادراک

بر هر سر شاخی که زند برق محبت
نه شاخ به جا ماند و نه خار و نه خاشاک

گوشم همه بر نالهٔ زار دل خویش است
چون گوش جگرسوختگان بر اثر راک

فریاد که از دست گریبان تو ما راست
هم جامهٔ صدپاره، هم سینهٔ صد چاک

با این همه آبی که فروریختم از چشم
خاک سر کویت نشد از چهرهٔ من پاک

با بوس و کناری ز تو قانع نتوان شد
می ریز به پیمانه که مردیم ز امساک

مشکل برود زنده ز کوی تو فروغی
کایمن نتوان بودن از آن غمزهٔ بی‌باک
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.