هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و حسرت‌هایش می‌گوید. او از گذشت عمر و عدم سیری از نگاه معشوق سخن می‌گوید و حسرت جمال او را در دل دارد. حتی مرگ هم چاره‌ای برای درد عشقش نیست. شاعر از رنج‌های عشق و امتحان‌های سخت می‌نالد و آرزو می‌کند که برای سوختن در عشق دوباره زنده شود. او از نگاه‌های معشوق و تأثیر آن بر خود می‌گوید و در نهایت، خود را بنده‌ای بی‌اراده در کوی معشوق معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و حسرت‌بار است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'تیغ امتحان' و 'سوختن' ممکن است نیاز به بلوغ عاطفی برای درک کامل داشته باشند.

غزل شمارهٔ ۳۱۶

عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظاره‌ام
حسرت او نمی‌رود از دل پاره پاره‌ام

مردم و از دلم نرفت آرزوی جمال او
وه که ز مرگ هم نشد در ره عشق چاره‌ام

آن که به تیغ امتحان ریخت به خاک خون من
کاش برای سوختن زنده کند دوباره‌ام

خاک رهی گزیده‌ام، تا چه بزاید آسمان
جیب مهی گرفته‌ام، تا چه کند ستاره‌ام

غنچهٔ نوش‌خند او سخت به یک تبسمم
نرگس نیم مست او کشت به یک اشاره‌ام

آن که ندیده حسرتی در همه عمر خویشتن
کی به شمار آورد حسرت بیشماره‌ام

من که فروغی از فلک باج هنر گرفته‌ام
بر سر کوی خواجه‌ای بندهٔ هیچ کاره‌ام
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.