هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق بی‌درمان و حسرت‌های ناشی از آن می‌گوید. او از طبیب و درمان ناامید است و خود را در کوی معشوق، مسکین و غریب می‌داند. شاعر از تأثیر عشق بر خود سخن می‌گوید و چگونه این عشق، آرامش و شکیبایی را از او گرفته است. او از نگاه رحمت‌آمیز معشوق می‌خواهد و اعتراف می‌کند که هوشیاری خود را به دلیل عشق از دست داده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، موضوعاتی مانند درد عشق و حسرت برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است نامناسب یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۳۱۹

وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم

درد بی‌درمان عشقم کشت و کرد آسوده‌خاطر
هم ز تاثیر مداوا هم ز تدبیر طبیبم

شب گدازانم به محفل، صبح دم نالان به گلشن
یعنی از عشقت گهی پروانه، گاهی عندلیبم

گر سر زلف پریشانت سری با من ندارد
پس چرا یک باره از دل برد آرام و شکیبم

گاه گاهی می‌توان کرد از ره رحمت نگاهی
بر من بی دل که در کوی تو مسکین و غریبم

کردمی در پیش مردم ادعای هوشیاری
گر نبودی در کمین آن چشم مست دل فریبم

تا کشید آهنگ مطرب حلقه در گوشم فروغی
فارغ از قول خطیب، آسوده از پند ادیبم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.