هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به عشق، دوری از معشوق، و وفاداری بی‌قید و شرط به اوست. شاعر از تنهایی در سفر زندگی، درد فراق، و دشواری‌های راه می‌گوید، اما عشق و وفاداری او به معشوق همچنان پابرجاست. او از دشمنی با دیگران به خاطر این عشق سخن می‌گوید و امیدوار است که به زودی به وطن و معشوق بازگردد. همچنین، شعر حاوی ستایشی از یک شخصیت قدرتمند (ناصرالدین شاه) است که به عنوان منبع نور و الهام شاعر توصیف شده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق، درد فراق، و مفاهیم پیچیده‌ای مانند وفاداری و ستایش است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی نیاز به دانش پیشینه‌ای دارد که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۶۹

دامن خمیه سفر از در دوست می‌کنم
خون جگر بدیده‌ام پارهٔ دل به دامنم

هیچ کس از معاشران هم سفرم نمی‌شود
ترسم از این مسافرت جان به در آید از تنم

هر قدمی که می‌روم پای به سنگ می‌خورد
هر نفسی که می‌کشم شعله به دشت می‌زنم

غیر الم در این قدم هیچ نشد مشخصم
غیر خطر در این سفر هیچ نشد معینم

روز وداع من کسی تنگ دلی نمی‌کند
بس که به دوستی او با همه شهر دشمنم

من که ز آستان او جای دگر نرفته‌ام
رو به کدام در کنم، بار کجا بیفکنم

از سر من هوای او هیچ به در نمی‌رود
گر ز در سرای او بخت کشد به گلشنم

خوشهٔ اشتیاق من سنگ فراق بشکند
عهد که بسته‌ام به او یک سر موی نشکنم

قمری باغ او منم تا بشناسیم ببین
داغ جفا به سینه‌ام، طوق وفا به گردنم

مرغ هوا گرفته‌ام از سر سدره رفته‌ام
تا به کدام شاخه‌ای باز شود نشیمنم

از سر کوی آشنا برده فلک به غربتم
همت شه مگر کشد باز به سوی مسکنم

گوهر تاج خسروی، ناصردین شه قوی
آن که ز خاک مقدمش صاحب چشم روشنم

در همه جا فروغیا رفت فروغ شعر من
چشم و چراغ شاعران در همه مجلسی منم
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.