هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر عشق عمیق و پرستش‌گونه شاعر به معشوق است. او تمام وجود خود را وقف معشوق کرده، به‌گونه‌ای که دیگر هیچ آیین و مسلکی جز عشق معشوق را نمی‌پذیرد. شاعر با تصاویر زیبا و استعارات غنی، از موهای پیچ‌دار، رخسار گلگون و قامت موزون معشوق سخن می‌گوید و خود را ذره‌ای محتاج در برابر خورشید وجود معشوق می‌داند. عشق او چنان است که حتی پس از مرگ نیز با یاد معشوق زنده خواهد بود.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر نیاز به درک و بلوغ فکری دارد. همچنین استفاده از استعارات و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۳۷۷

تا کفر سر زلفت زد راه دل و دینم
جز عشق تو هر کیشی کفر است در آیینم

هر صبح ز روی تو هم خانهٔ خورشیدم
هر شام ز اشک خود همسایهٔ پروینم

تو چشمهٔ خورشیدی من ذرهٔ محتاجم
تو خواجهٔ مستغنی، من بنده مسکینم

تا خط تو را دیدم، دادی رقم خونم
تا مهر تو ورزیدم، بستی کمر کینم

هم سلسله بر گردن زان کاکل پیچانم
هم غالیه در دامن زان سنبل پرچینم

هم سر دهانش را می‌جویم و می‌یابم
هم عکس جمالش را می‌خواهم و می‌بینم

هم بادهٔ عشقش را می‌گیرم و می‌نوشم
هم دانهٔ مهرش را می‌کارم و می‌چینم

از قامت موزونش در سایهٔ شمشادم
وز عارض گلگونش در دامن نسرینم

گر بر سر خاک من بنشینی و برخیزی
تا محشر از این شادی برخیزم و بنشینم

تا وصف لبت گفتم درهای دری سفتم
الحق که در این معنی مستوجب تحسینم

تا ماه فروغی رخ از کلبه من برتافت
از آه سحر هر شب شمعی است به بالینم
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.