هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حسرت و عشق ناکام سخن می‌گوید. شاعر از بخت سیاه خود و دوری از معشوق شکایت دارد و زیبایی‌های معشوق را با تصاویر شاعرانه توصیف می‌کند. او از زلف بلند، چشمان سیاه، و خم ابروی معشوق یاد می‌کورد و از اسارت عاشقان در دام عشق می‌گوید. در پایان، شاعر به ستایش پادشاه زمانه می‌پردازد و از کرم او طلب یاری می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۴۳۹

چه عقده‌هاست به کار دلم ز بخت سیاه
که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه

نعوذبالله از این زاهدان جامه سفید
تبارک الله از این شاهدان چشم سیاه

یکی ز بند سر زلف او اسیر کمند
یکی ز کنج زنخدان او فتاده به چاه

یکی خراب لب لعل او نخورده شراب
یکی قتیل دم تیغ او نکرده گناه

یکی ز غمزهٔ خونخواره‌اش تپیده به خون
یکی ز حسرت نظاره‌اش نشسته به راه

یکی ز جنبش مژگان او به چنگ اجل
یکی ز گردش چشمان او به حال تباه

یکی به خاک در او فشانده گوهر اشک
یکی به رهگذر او کشیده لشکر آه

هوای مغبچگان آن چنان خرابم کرد
که در سرای مغانم نمی‌دهند پناه

دمی به چشم من آن سرو قد نهشت قدم
گهی به حال من آن ماه رو نکرد نگاه

بپا نموده قیامت ز قامت دلجو
پدید ساخته جنت ز عارض دلخواه

ز رشک قامت او ناله خاست از دل سرو
ز شرم عارض او هاله بست بر رخ ماه

خمیده ابروی آن پادشاه کشور حسن
نمونه‌ای است ز شمشیر ناصرالدین شاه

ستوده خسرو لشکر شکاف کشور گیر
که نقش رایت منصور اوست نصرالله

شکسته حملهٔ او پشت صد هزار سوار
دریده صارم او قلب صدهزار سپاه

رخ منور او آفتاب کاخ و سپهر
سر مبارک او زیب بخش تاج و کلاه

همیشه عاشق دیدار اوست دیدهٔ بخت
مدام شایق بالای اوست جامهٔ جاه

فروغی از کرم شاه دستگیر شود
بر آن سرم که عروسی به برکشم دل خواه
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.