هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غنایی، بیانگر درد و رنج عاشق از دوری معشوق و آرزوی وصال اوست. شاعر از بیداری‌های شبانه، حسرت دیدار، و ناتوانی در کنار گذاشتن جان سخن می‌گوید. همچنین، به زیبایی‌های معشوق و قدرت جادویی نگاه او اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند حسرت، فراق، و نگاه عاشقانه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۴۰

آهی که رخنه کردم از وی به سنگ خاره
عاجز شد از دل دوست یارب دگر چه چاره

بیداریم چه دانی، ای خفته‌ای که شبها
ننشسته‌ای به حسرت، نشمرده‌ای ستاره

جانان اگر نشیند یک بار در کنارم
یک باره می‌توانم کردن ز جان کناره

گفتم به شحنه نالم از چشم او ولیکن
پروا ز کس ندارد مست شراب خواره

ای تاب داده گیسو حالی است بر دل من
از تاب بی حسابت وز پیچ بی شماره

آشفتگان عشقت گیرم که جمع گردند
جمع از کجا توان کرد دلهای پاره پاره

ای شه سوار چالاک احوال ما چه دانی
کز حالت پیاده غافل بود سواره

با این سپاه مژگان از خانه گر درآیی
تسخیر می‌توان کرد شهری به یک اشاره

از لعل و چشمت آخر دیدی که شد فروغی
ممنون به یک تبسم، قانع به یک نظاره
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.