هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، به زیبایی‌های معشوق و دردهای عشق می‌پردازد. شاعر از چشمان سیاه، لب بام، زلف یار و دام عشق سخن می‌گوید و از رنج‌های دل شکسته و عاشقان کشته‌شده در راه عشق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین برخی از تصاویر شعری مانند 'خون در جگر انداختن' یا 'کشته‌شدگان عشق' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۴۱

تا به چشمان سیه سرمه درانداخته‌ای
آهوان را همه خون در جگر انداخته‌ای

به هوای لب بامت که نشیمن نتوان
طایران را همه از بال و پر انداخته‌ای

ای دل غم زده از عجز تو معلومم شد
که بر تیغ محبت سپر انداخته‌ای

می‌توان یافتن از تیشهٔ فرهاد ای عشق
که بسی کوه گران از کمر انداخته‌ای

به کمند تو اگر تازه گرفتاری نیست
پس چرا یار قدیم از نظر انداخته‌ای

هیچ مرغ دلی از حلقهٔ زلف تو نجست
این چه دامی است که در رهگذر انداخته‌ای

سرگران رفته‌ای از حلقهٔ عشاق برون
جان به کف طایفه را در خطر انداخته‌ای

گره از چین سر زلف گشودستی باز
یا به دامان صبا مشک تر انداخته‌ای

نه همین کشتهٔ عشق تو فروغی تنهاست
ای بسا کشته که بر یکدیگر انداخته‌ای
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.