هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دردهای عاشقانه و ناکامی‌های خود می‌گوید. او از بی‌مهری معشوق، بی‌خوابی و بی‌قراری دلش، و دوری از یار شکایت می‌کند. همچنین، به ستایش شاهنشاه و صبر در برابر غم دوری اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و گاهی پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و شکایت از روزگار نیاز به درک بیشتری از زندگی و عواطف انسانی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۴۹

شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی

دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری
دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی

نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی
گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی

اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل
پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی

اگر چه جان به لب آمد ولیکن از لب جانان
نموده‌ایم سوالی، شنیده‌ایم جوابی

چنان به روز جزا خسته بودم از شب هجران
که التفات نکردم به هیچ گونه عذابی

ز بس که صید حقیرم، ندوختند به تیرم
نبرد نام مرا هیچ کس به هیچ حسابی

تمام شهر ندارد گناه کار تر از ما
که غیرت خدمت رندان نکرده‌ایم ثوابی

نظر به جانب شاهان نمی‌کنی ز تکبر
مگر که بنده شاهنشه سپهر جنابی

ستوده ناصردین شه خدایگان سخن دان
که هر کسی به مدیحش رقم نمود کتابی

فروغی از غم دوری ضرورت است صبوری
ولی دریغ که در دل نمانده طاقت و تابی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.