هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به توصیف عشق و شیفتگی شاعر به معشوق می‌پردازد. شاعر از زیبایی‌های معشوق، مانند زلف پری‌گونه و لب‌هایش سخن می‌گوید و حالات عاشقانه و دیوانه‌وار خود را بیان می‌کند. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند نثار جان و مستی از می عشق دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات مانند مستی و خمار نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

غزل شمارهٔ ۴۵۰

دلم افتاد به دنبال سوار عجبی
شه سوار عجبی کرده شکار عجبی

برده هوش از سر من زلف پری سیمایی
کرده دیوانه مرا سلسله دار عجبی

پیش هر حلقهٔ آن زلف شمردم غم دل
حلقه‌های عجبی بود و شمار عجبی

زلف آشفتهٔ او خواسته آشفته دلم
بی قرار عجبی داده قرار عجبی

جان به یک جلوهٔ جانانه نمودیم نثار
جلوه‌گاه عجبی بود و نثار عجبی

دوش آن تار سر زلف به چنگ آوردم
شب تاریک زدم چنگ به تار عجبی

هم لبش بوسه زدم هم به کنارش خفتم
بوسه‌گاه عجبی بود و خمار عجبی

بامدادان شد و مست از می دوشیم هنوز
وه که خمر عجبی بود و خمار عجبی

عشق چندی به دلم خیمه به خرسندی زد
شهریار عجبی بود و دیار عجبی

گرد من رقص کنان رفت پی محمل دوست
کاروان عجبی بود و غبار عجبی

تنگ شد کار به من یک دو سه پیمانه زدم
مژده ای دل که زدم دست به کار عجبی

دست نقاش فلک بهر تماشای ملک
هر شب آراسته در پرده نگار عجبی

کار فرمای دم تیغ ملک ناصردین
آن که هر لحظه گشوده‌ست حصار عجبی

هر که دید آن لب و گیسو به فروغی گوید
مهره بوالعجبی دیدم و مار عجبی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.