هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد و رنج شاعر از جفا و بی‌وفایی معشوق است. شاعر وفاداری خود و جفای معشوق را مقایسه می‌کند و از ناامیدی و دل‌شکستگی خود می‌گوید. در پایان، از باد صبا می‌خواهد که پیامش را به معشوق برساند و از او بپرسد که چرا بندهٔ خود را به چنین روزی انداخته است.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه، ناامیدی و دل‌شکستگی است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۵۱

پرده برانداختی، چهره برافروختی
میکده را ساختی، صومعه را سوختی

من صفتی جز وفا هیچ نیاموختم
تو روشی جز جفا هیچ نیاموختی

بر سر اهل وفا سایه نینداختی
غیر متاع جفا مایه نیندوختی

تا دل من در غمت جامهٔ جان چاک زد
چشم امید مرا از دو جهان دوختی

ای دم باد صبا خواجه ما را بگو
بندهٔ خود را به هیچ بهر چه بفروختی

با تو فروغی مگر دم زده از درد خویش
کز سخن ناخوشش سخت‌تر افروختی
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.