هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی عمیق خود سخن می‌گوید و از درد فراق و بی‌قراری ناشی از آن می‌نالد. او از زلف یار و چشمان گیرای معشوق به عنوان نمادهایی از اسارت و شکار یاد می‌کند و آرزو می‌کند که عشق به او اختیاری بدهد تا بتواند با معشوق روزگاری را به کام دل بگذراند. همچنین، شاعر از رنج عشق به عنوان مرهمی برای دردهای دیگر یاد می‌کند و امیدوار است که روزی گره از کارش گشوده شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند اسارت، شکار، و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۴۷۶

زان فشانم اشک در هر رهگذاری
تا به دامان تو ننشیند غباری

زلفت از هر حلقه می‌بندد اسیری
چشمت از هر گوشه می‌گیرد شکاری

از برای بی قراران محبت
آه اگر زلف تو نگذارد قراری

اختیاری آید اندر دست ما را
گر گذارد عشق در دست اختیاری

چشم تو گر گوشهٔ کارم نگیرد
پیش نتوانم گرفتن هیچ کاری

رنج عشقت راحت هر دردمندی
زخم تیغت مرهم هر دل فکاری

از کنارم رفته تا آن سرو بالا
جوی اشکم می‌رود از هر کناری

گوشه‌ای خواهم نهان از چشم مردم
تا به کام دل بگیریم روزگاری

تا گره بگشاید از کارم فروغی
بسته‌ام دل را به زلف تاب داری
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.