۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۵

گرد مه خط سیهکار نداری، داری
روز روشن به شب تار نداری، داری

صنعت دلکش داود ندانی، دانی
زره از طرهٔ طرار نداری، داری

زلف رام دام دل‌آویز نسازی، سازی
فکر دلهای گرفتار نداری، داری

صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کمان دار نداری، داری

خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سر مست دل آزار نداری، داری

بی دلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری

چشم صاحب نظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری

پی خون ریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری

بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری

جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریم ای یار نداری، داری

بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.