هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد عشق، ناتوانی، دوری از معشوق و رنج‌های عشق سخن می‌گوید. او از بی‌زبانی و بی‌نشانی به عنوان راهی برای یافتن معشوق یاد می‌کند و به تجربیات عاشقانه و پیرانه‌سری اشاره دارد. همچنین، شاعر از بی‌وفایی و نامهربانی معشوق شکایت کرده و به زیبایی‌های عشق و رنج‌های آن پرداخته است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عارفانه پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند رنج عشق و دوری از معشوق برای سنین پایین‌تر ممکن است نامناسب یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۴۹۲

سر راهش افتادم از ناتوانی
وزین ضعف کردم بسی کامرانی

کسی کاو به دل ناوکش خورد گفتا
که شوخی ندیدم بدین شخ کمانی

ز چشمی است چشم امیدم که هرگز
به کس ننگرد از ره سرگرانی

زبان از شکایت بر دوست بستم
ز بس یافتم لذت بی‌زبانی

نشان خواهی از وی، ز خود بی‌نشان شو
که من زو نشان جستم از بی‌نشانی

کسی داند احوال پیران عشقش
که پیرانه سر کرده باشد جوانی

به هجران مرا سهل شد دادن جان
که سخت است دوری ز یاران جانی

دریغا که از ماه رویان ندیدم
به جز بی وفایی و نامهربانی

شنیدن توان نغمهٔ ارغنون را
چو ساقی دهد بادهٔ ارغوانی

من و زخم کاری، تو و دل شکاری
من و جان سپاری، تو و جان ستانی

تو و عشوه کردن، من و دل سپردن
تو و جان گرفتن، من و جان فشانی

بکش خنجر کین به جان فروغی
به طوری که خواهی، به طرزی که دانی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.