۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹

ز سنبلی که عذارت بر ارغوان انداخت
مرا به بیخودی آوازه در جهان انداخت

ز شرح زلف تو مویی هنوز نا گفته
دلم هزار گره در سر زبان انداخت

دهان تو صفتی از ضعیفیم میگفت
مرا ز هستی خود نیک در گمان انداخت

کمان ابروی پیوسته می کشی تا گوش
بدان امید که صیدی کجا توان انداخت

ز دل فریبی مویت سخن دراز کشید
لب تو نکتهٔ باریک در میان انداخت

عجب مدار که در دور روی و ابرویت
سپر فکند مه از عجز تا کمان انداخت

ز سر عشق هر آنچ از عبید پنهان بود
سرشک جمله در افواه مردمان انداخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.