۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷

نقش روی توام از پیش نظر می‌نرود
خاطر از کوی توام جای دگر می‌نرود

تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روز
بر زبانم سخن شهد و شکر می‌نرود

عارض و زلف دو تا شیفته کردند مرا
هرگزم دل به گل و سنبل تر می‌نرود

مستی و عاشقی از عیب بود گو میباش
«در من این عیب قدیم است و بدر می‌نرود»

دوستان از می و معشوق نداریدیم باز
«که مرا بی می و معشوق بسر می‌نرود»

غم عشقش ز دل خستهٔ بیچاره عبید
گوشه‌ای دارد از آنجا به سفر می‌نرود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.