۳۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷

باد صبا جیب سمن برگشاد
غلغل بلبل به چمن در فتاد

زنده کند مردهٔ صد ساله را
باد چو بر گل گذرد بامداد

زمزم مرغان سخندان شنو
تا نکنی نغمهٔ داود یاد

موسم عیشست غنیمت شمار
هرزه مده عمر و جوانی به باد

وقت به افسوس نشاید گذاشت
جام می از دست نباید نهاد

تا بتوان خاطر خود شاددار
نیست بدین یک دو نفس اعتماد

خاک همانست که بر باد داد
تخت سلیمان و سریر قباد

چرخ همانست که بر خاک ریخت
خون سیاووش و سر کیقباد

انده دنیا بگذار ای عبید
تا بتوان زیست یکی لحظه شاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.