۵۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳

ز سوز عشق من جانت بسوزد
همه پیدا و پنهانت بسوزد

ز آه سرد و سوز دل حذر کن
که اینت بفسرد آنت بسوزد

مبر نیرنگ و دستان پیش او کو
به صد نیرنگ و دستانت بسوزد

به دست خویشتن شمعی نیفروز
که در ساعت شبستانت بسوزد

چه داری آتشی در زیر دامان
کز آن آتش گریبانت بسوزد

دل اندر وصل من بستی و ترسم
که ناگه تاب هجرانت بسوزد

ندارد سودت آنگاهی که یابی
عبید آن نامسلمانت بسوزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.