۳۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴

هاتفی از گوشه ی می خانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش

لطف الهی بکند کار خویش
مژده ی رحمت برساند سروش

این خرد خام به می خانه بر
تا می لعل آوردش خون به جوش

گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش

لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش

گوش من و حلقه ی گیسوی یار
روی من و خاک در می فروش

رندی حافظ نه گناهیست صعب
با کرم پادشه عیب پوش

داور دین شاه شجاع آن که کرد
روح قدس حلقه ی امرش به گوش

ای ملک العرش مرادش بده
و از خطر چشم بدش دار گوش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.