۴۲۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۸

سری دارم که سامان نیست او را
به دل دردی که درمان نیست او را

به راه انتظارم هست چشمی
که خوابی هم پریشان نیست او را

به عشق از گریه هم ماندم چه جویم
باران از کشتی که یاران نیست او را

فرامش کرد عمرم روز را ز اینک
شبی دارم که پایان نیست او را

خط نو خیز و لب ساده از آنست
خوش آن مضمون که عنوان نیست او را

ز خسرو رخ مپیچ ار گشت ناچیز
خیالی هست گرجان نیست او را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۷
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.