هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رسوایی ناشی از آن سخن می‌گوید. او خود را گم‌شده در راه معشوق می‌داند و از دیگران می‌خواهد که او را نجویند، چرا که عشق او را کشته و زنده کرده است. شاعر به خاک درگاه معشوق افتاده و از دیگران می‌خواهد که او را از آنجا نبرند. او عاشق و مست است و رسوایی را هوس می‌کند. شاعر خود را گلی می‌داند که از خون دلش روییده و از دیگران می‌خواهد که خون جگرسوز او را نبوینند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ عرفانی و رسوایی ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

گزیدهٔ غزل ۴۴

گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا
او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا

بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است
هم بدان خاک درآید و مشویید مرا

عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است
هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا

خسروم من : گلی ازخون دل خود رسته
خون من هست جگر سوز مبویید مرا
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.