هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق و وابستگی به معشوق است. شاعر تأکید می‌کند که بدون حضور معشوق، هیچ لذتی در زندگی ندارد و حتی مرگ نیز بدون رضایت معشوق ممکن نیست. او از تنهایی و ناتوانی خود در جدایی از معشوق می‌گوید و آرزو می‌کند که همیشه در کنار او بماند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و جدایی نیاز به بلوغ فکری دارد.

گزیدهٔ غزل ۱۶۴

بی شاهد رعنا به تماشا نتوان رفت
بی سرو خرامنده به صحرا نتوان رفت

صحرا و چمن پهلوی من هست بسی لیک
همره تو شو ای دوست که تنها نتوان رفت

مائیم و سر کوی تو گر پیش نخوانی
اینجا بتوان مرد و از اینجا نتوان رفت

گفتم که ز کویت بروم تا ببرم جان
گفتی بتوان جان من اما نتوان رفت

ای قافله در بادیه‌ام پای فرو ماند
بگذر تو که در کعبه به این پا نتوان رفت

مپسند که در پیش لبت مرده بمانم
نازیسته از پیش مسیحا نتوان رفت
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۶۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.