هوش مصنوعی: این شعر از عشق و فراق سخن می‌گوید و از درد دوری و امید به وصال یار می‌سراید. شاعر از ارزش عشق و صبر در راه آن می‌گوید و از نادیده گرفتن دنیا و آخرت در برابر وصال معشوق سخن می‌راند. همچنین، اشاره‌ای به رنج‌های عاشق و ارزش وصال پس از دوری طولانی دارد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه در این شعر وجود دارد که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

گزیدهٔ غزل ۱۸۱

کار حسن تو رسیدست به جایی که سزد
که به عهدت سخن از یوسف کنعان نرود

باوصال تو ندارم سر بستان و بهشت
هر کرا باغچه‌ای هست به بستان نرود

خسرو خسته که ماندست به دهلی دربند
آه گر زو خبری سوی خراسان نرود

لذت وصل نداند مگر آن سوخته‌ای
که پس از دوری بسیار به یاری برسد

قیمت گل نشناسد مگر آن مرغ اسیر
که خزان دیده بود پس به بهاری برسد

چه کند دل که جفای تو تحمل نکند
که اگر جان طلبی بنده تأمل نکند

وا جبست از دهن غنچه بدوزند بخار
تا در ایام جمالت سخن گل نکند
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۸۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.