هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که از عشق و شوق به معشوق الهی سخن می‌گوید. شاعر از جدایی از دنیا و پیوستن به عالم معنا می‌نالد، از صبر و قرار از دست‌رفته می‌گوید و از میزبان (معشوق) درخواست شتاب می‌کند. او خود را همچون گندمی در آسیا می‌داند که باید به نور حقیقت بپیوندد، نه به نان دنیوی. در پایان، شاعر از گفتن بیشتر خودداری می‌کند تا مبادا باد هوا این رازها را بشنود.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و نمادها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۸

جُز وی چه باشد کَزْ اَجَلْ اَنْدَر رُبایَد کُلِّ ما
صد جان بَرافشانَم بَرو، گویم هَنئًا مَرحَبا

رَقصانْ سویِ گردون شوم، زان‌جا سویِ بی‌چون شوم
صَبر و قَرارَم بُرده‌یی، ای میزبانْ زوتَر بیا

از مَهْ ستاره می‌بَری، تو پاره پاره می‌بَری
گَهْ شیرخواره می‌بَری، گَهْ می‌کَشانی دایه را

دارم دلی همچون جهان، تا می‌کَشَد کوهِ گَران
من کُهْ کَشَم کَهْ کِی کَشَم؟ زین کاهْدان واخَر مرا

گَر مویِ من چون شیر شُد، از شوقِ مُردن پیر شُد
من آرْدَم، گندم نِیَم، چون آمدم در آسیا؟

در آسیا گندم رَوَد، کَزْ سُنبُله زاده‌ست او
زاده‌یْ مَهَم، نی سُنبُله، در آسیا باشم چرا؟

نی نی فُتَد در آسیا، هم نورِ مَهْ از روزَنی
زان‌جا به سویِ مَهْ رَوَد، نی در دُکانِ نانْبا

با عقلِ خود گَر جُفتَمی، من گفتنی‌ها گفتمی
خاموش کُن تا نشنود این قِصّه را بادِ هوا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.