هوش مصنوعی: این شعر عرفانی از مولانا بیانگر درد فراق و عشق الهی است. شاعر با خطاب به یوسف (نماد معشوق الهی) و استفاده از استعاره‌هایی مانند ساربان، قافله و آسیا، حالات روحانی و سفر معنوی خود را توصیف می‌کند. متن بر مفاهیمی مانند جدایی از نفس، بازگشت به اصل الهی، فنا در عشق و پایداری در مسیر عرفان تأکید دارد.
رده سنی: 15+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین برخی اشارات به مفاهیم مانند 'در میان خون رفتن' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸

ای یوسُفِ خوش نامِ ما، خوش می‌رَوی بر بامِ ما
اِنّا فَتَحْنا اَلصَّلا، بازآ زِ بام، از دَر دَرا

ای بَحْرِ پُر مَرجانِ من، وَللَّهْ سَبُک شُد جانِ من
این جانِ سَرگردانِ من، از گَردشِ این آسیا

ای ساربانْ با قافله، مَگْذَر مَرو زین مَرحَله
اُشْتُر بِخوابانْ هین هَله، نَز بَهرِ من بَهرِ خدا

نی نی بُرو، مَجنون بُرو، خوش در میانِ خون بُرو
از چون مَگو، بی‌چون بُرو، زیرا که جان را نیست جا

گَر قالَبَت در خاک شُد، جانِ تو بر افلاک شُد
گَر خِرقۀ تو چاک شُد، جانِ تو را نَبْوَد فَنا

از سِرِّ دلْ بیرون نه‌یی، بِنْمایْ رو کایینه‌یی
چون عشق را سَرفِتْنه‌یی، پیشِ تو آید فِتْنه‌ها

گویی مرا چون می‌رَوی؟ گُستاخ و اَفْزون می‌رَوی؟
بِنْگَر که در خون می‌رَوی، آخِر نگویی تا کجا؟

گفتم کَزْ آتش‌هایِ دل، بر رویِ مَفْرَش‌هایِ دل
می‌غَلْط در سودایِ دل، تا بَحْرِ یَفْعَل ما یَشا

هر دَم رَسولی می‌رَسَد، جان را گَریبان می‌کَشَد
بر دلْ خیالی می‌دَوَد، یعنی به اصلِ خود بیا

دل از جهانِ رنگ و بو، گشته گُریزان سو به سو
نَعره‌زنان کان اصل کو؟ جامه‌دَران اَنْدَر وَفا
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.