۴۴۰ بار خوانده شده
شبِ قَدْر است جسمِ تو، کَزو یابَنْد دولتها
مَه َبدرْاست روحِ تو، کَزو بِشْکافْت ظُلْمَتها
مَگَر تقویم یَزدانی، که طالِعها دَرو باشد
مَگرَ دریایِ غفُرانی، کَزو شویَند زَلَّتها
مَگر تو لوحِ مَحفوظی، که درسِ غَیب ازو گیرند
و یا گنجینهٔ رَحمَت، کَزو پوشَند خِلْعَتها
عَجَب تو بیتِ مَعْموری، که طَوّافانَش اَمْلاکَند
عَجَب تو رَقِ مَنْشوری، کَزو نوشَند شَربتها
و یا آن روحِ بیچونی، کَزینها جُمله بیرونی
که در وِیْ سَرنگون آمد تَأمُّلها و فِکْرَتها
ولی بَرتافت بر چونها، مَشارِقهایِ بیچونی
بر آثارِ لطیفِ تو،غَلَط گشتنداُلْفَتها
عجایب یوسُفی چون مَهْ، که عکسِ اوست در صد چَهْ
ازو افتاده یَعقوبان به دام و جاهِ مِلَّتها
چو زُلفِ خود رَسَن سازد، زِ چَههاشان بَراندازد
کَشَدْشان در بَرِ رَحمَت، رَهانَدْشان زِ حیرتها
چو از حیرت گُذَر یابَد صِفاتْ آن را که دَریابَد
خَمُش که بَس شِکَسته شُد، عبارتها و عِبْرتها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مَه َبدرْاست روحِ تو، کَزو بِشْکافْت ظُلْمَتها
مَگَر تقویم یَزدانی، که طالِعها دَرو باشد
مَگرَ دریایِ غفُرانی، کَزو شویَند زَلَّتها
مَگر تو لوحِ مَحفوظی، که درسِ غَیب ازو گیرند
و یا گنجینهٔ رَحمَت، کَزو پوشَند خِلْعَتها
عَجَب تو بیتِ مَعْموری، که طَوّافانَش اَمْلاکَند
عَجَب تو رَقِ مَنْشوری، کَزو نوشَند شَربتها
و یا آن روحِ بیچونی، کَزینها جُمله بیرونی
که در وِیْ سَرنگون آمد تَأمُّلها و فِکْرَتها
ولی بَرتافت بر چونها، مَشارِقهایِ بیچونی
بر آثارِ لطیفِ تو،غَلَط گشتنداُلْفَتها
عجایب یوسُفی چون مَهْ، که عکسِ اوست در صد چَهْ
ازو افتاده یَعقوبان به دام و جاهِ مِلَّتها
چو زُلفِ خود رَسَن سازد، زِ چَههاشان بَراندازد
کَشَدْشان در بَرِ رَحمَت، رَهانَدْشان زِ حیرتها
چو از حیرت گُذَر یابَد صِفاتْ آن را که دَریابَد
خَمُش که بَس شِکَسته شُد، عبارتها و عِبْرتها
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.