۷۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۴

تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا؟
تو دیدی هیچ ماهی را که او شُد سیر از این دریا؟

تو دیدی هیچ نَقشی را که از نَقاّش بُگْریزد؟
تو دیدی هیچ وامِق را که عَذرا خواهد از عَذرا؟

بُوَد عاشق فِراق اَنْدَر چو اسمی خالی از مَعنی
ولی مَعنی چو معشوقی فَراغَت دارد از اَسْما

تویی دریا مَنَم ماهی چُنان دارم که می‌خواهی
بِکُن رَحمَت بِکُن شاهی که از تو مانده‌ام تنها

اَیا شاهَنْشَه ِقاهِر چه قَحْطِ رَحمَت است آخِر؟
دَمی که تو نه‌یی حاضر گرفت آتش چُنین بالا

اگر آتش تو را بیند چُنان در گوشه بِنْشینَد
کَزْ آتش هر کِه گُل چینَد دَهَد آتش گُلِ رَعنا

عَذاب است این جهانْ بی‌تو مَبادا یک زَمانْ بی‌تو
به جانِ تو که جانْ بی‌تو شکنجه‌ست و بَلا بر ما

خیالَت هَمچو سُلطانی شُد اَنْدَر دلْ خُرامانی
چُنانْک آید سُلَیمانی درونِ مَسجدِ اَقْصی

هزاران مَشعَله بَرشُد همه مَسجد مُنَّور شد
بهشت و حوضِ کوثَر شُد پَُر از رِضوانْ پُر از حورا

تَعالَی اللّهْ تَعالَی اللّهْ دَرونِ چَرخْ چندین مَهْ
پُر از حورست این خَرگَه نَهان از دیدهٔ اَعْمی

زِهی دِلْشاد مُرغی کو مَقامی یافت اَنْدَر عشق
به کوهِ قاف کِی یابَد مَقام و جایْ جُز عَنْقا؟

زِهی عَنْقایِ رَبّانی شَهَنْشَه شَمسِ تبریزی
که او شَمسی‌ست نی شرقیّ و نی غربیّ و نی دَر جا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.