هوش مصنوعی:
این متن عرفانی و عاشقانه، بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و عرفانی شاعر نسبت به معشوق و خداوند است. شاعر از عشق بیپایان، فراق و نیاز به معشوق سخن میگوید و از رحمت و حضور الهی درخواست میکند. همچنین، از زیباییهای بهشت و عظمت خداوند سخن میگوید و عشق را به عنوان مقامی والا توصیف میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۶۴
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا؟
تو دیدی هیچ ماهی را که او شُد سیر از این دریا؟
تو دیدی هیچ نَقشی را که از نَقاّش بُگْریزد؟
تو دیدی هیچ وامِق را که عَذرا خواهد از عَذرا؟
بُوَد عاشق فِراق اَنْدَر چو اسمی خالی از مَعنی
ولی مَعنی چو معشوقی فَراغَت دارد از اَسْما
تویی دریا مَنَم ماهی چُنان دارم که میخواهی
بِکُن رَحمَت بِکُن شاهی که از تو ماندهام تنها
اَیا شاهَنْشَه ِقاهِر چه قَحْطِ رَحمَت است آخِر؟
دَمی که تو نهیی حاضر گرفت آتش چُنین بالا
اگر آتش تو را بیند چُنان در گوشه بِنْشینَد
کَزْ آتش هر کِه گُل چینَد دَهَد آتش گُلِ رَعنا
عَذاب است این جهانْ بیتو مَبادا یک زَمانْ بیتو
به جانِ تو که جانْ بیتو شکنجهست و بَلا بر ما
خیالَت هَمچو سُلطانی شُد اَنْدَر دلْ خُرامانی
چُنانْک آید سُلَیمانی درونِ مَسجدِ اَقْصی
هزاران مَشعَله بَرشُد همه مَسجد مُنَّور شد
بهشت و حوضِ کوثَر شُد پَُر از رِضوانْ پُر از حورا
تَعالَی اللّهْ تَعالَی اللّهْ دَرونِ چَرخْ چندین مَهْ
پُر از حورست این خَرگَه نَهان از دیدهٔ اَعْمی
زِهی دِلْشاد مُرغی کو مَقامی یافت اَنْدَر عشق
به کوهِ قاف کِی یابَد مَقام و جایْ جُز عَنْقا؟
زِهی عَنْقایِ رَبّانی شَهَنْشَه شَمسِ تبریزی
که او شَمسیست نی شرقیّ و نی غربیّ و نی دَر جا
تو دیدی هیچ ماهی را که او شُد سیر از این دریا؟
تو دیدی هیچ نَقشی را که از نَقاّش بُگْریزد؟
تو دیدی هیچ وامِق را که عَذرا خواهد از عَذرا؟
بُوَد عاشق فِراق اَنْدَر چو اسمی خالی از مَعنی
ولی مَعنی چو معشوقی فَراغَت دارد از اَسْما
تویی دریا مَنَم ماهی چُنان دارم که میخواهی
بِکُن رَحمَت بِکُن شاهی که از تو ماندهام تنها
اَیا شاهَنْشَه ِقاهِر چه قَحْطِ رَحمَت است آخِر؟
دَمی که تو نهیی حاضر گرفت آتش چُنین بالا
اگر آتش تو را بیند چُنان در گوشه بِنْشینَد
کَزْ آتش هر کِه گُل چینَد دَهَد آتش گُلِ رَعنا
عَذاب است این جهانْ بیتو مَبادا یک زَمانْ بیتو
به جانِ تو که جانْ بیتو شکنجهست و بَلا بر ما
خیالَت هَمچو سُلطانی شُد اَنْدَر دلْ خُرامانی
چُنانْک آید سُلَیمانی درونِ مَسجدِ اَقْصی
هزاران مَشعَله بَرشُد همه مَسجد مُنَّور شد
بهشت و حوضِ کوثَر شُد پَُر از رِضوانْ پُر از حورا
تَعالَی اللّهْ تَعالَی اللّهْ دَرونِ چَرخْ چندین مَهْ
پُر از حورست این خَرگَه نَهان از دیدهٔ اَعْمی
زِهی دِلْشاد مُرغی کو مَقامی یافت اَنْدَر عشق
به کوهِ قاف کِی یابَد مَقام و جایْ جُز عَنْقا؟
زِهی عَنْقایِ رَبّانی شَهَنْشَه شَمسِ تبریزی
که او شَمسیست نی شرقیّ و نی غربیّ و نی دَر جا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
۱۱۰۲
حمایت مالی از گوهرین
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.