۵۶۴ بار خوانده شده
ای خواجه نمیبینی این روزِ قیامَت را؟
این یوسُفِ خوبی را این خوش قَد و قامَت را؟
ای شیخ نمیبینی این گوهرِ شیخی را؟
این شَعشَعهی نو را این جاه و جَلالَت را؟
ای میر نمیبینی این مَمْلَکَتِ جان را؟
این روضهی دولت را این تَخت و سَعادَت را؟
این خوشدل و خوش دامَن دیوانه تویی یا من؟
دَرکَش قَدَحی با من بُگْذار مَلامَت را
ای ماه که در گَردش هرگز نَشوی لاغر
اَنْوارِ جَلالِ تو بِدْریده ضَلالَت را
چون آبِ رَوان دیدی بُگْذار تَیَمّم را
چون عیدِ وِصال آمد بُگْذار ریاضَت را
گَر ناز کُنیْ خامی وَرْ ناز کَشی رامی
در بارکَشی یابی آن حُسن و مَلاحَت را
خاموش که خاموشی بهتر زِ عَسَل نوشی
دَرسوزْ عبارت را بُگْذار اشارَت را
شَمسُ اَلْحَقِ تبریزی ای مَشرقِ تو جانها
از تابشِ تو یابَد این شَمس حَرارَت را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این یوسُفِ خوبی را این خوش قَد و قامَت را؟
ای شیخ نمیبینی این گوهرِ شیخی را؟
این شَعشَعهی نو را این جاه و جَلالَت را؟
ای میر نمیبینی این مَمْلَکَتِ جان را؟
این روضهی دولت را این تَخت و سَعادَت را؟
این خوشدل و خوش دامَن دیوانه تویی یا من؟
دَرکَش قَدَحی با من بُگْذار مَلامَت را
ای ماه که در گَردش هرگز نَشوی لاغر
اَنْوارِ جَلالِ تو بِدْریده ضَلالَت را
چون آبِ رَوان دیدی بُگْذار تَیَمّم را
چون عیدِ وِصال آمد بُگْذار ریاضَت را
گَر ناز کُنیْ خامی وَرْ ناز کَشی رامی
در بارکَشی یابی آن حُسن و مَلاحَت را
خاموش که خاموشی بهتر زِ عَسَل نوشی
دَرسوزْ عبارت را بُگْذار اشارَت را
شَمسُ اَلْحَقِ تبریزی ای مَشرقِ تو جانها
از تابشِ تو یابَد این شَمس حَرارَت را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.