هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق و اشتیاق به معشوق الهی سخن میگوید. او از دوری و جدایی شکایت کرده و آرزوی وصال با معشوق را دارد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن میگوید و از ناتوانی خود در توصیف کامل او اظهار عجز میکند. همچنین، او به مفاهیم عرفانی مانند نور، کمال و وصال اشاره میکند و از ضعف انسان در درک کامل این مفاهیم سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و پیچیدهاند که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشند.
غزل شمارهٔ ۷۶
آخِر بِشِنید آن مَهْ، آهِ سَحَرِ ما را
تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را
چون چَرخ زَنَد آن مَه، در سینهٔ من گویم
ای دورِ قمَر بِنْگَر، دورِ قَمَرِ ما را
کو رُستَمِ دَستان تا، دَستان بِنِماییمَش؟
کو یوسف تا بیند، خوبیّ و فَرِ ما را؟
تو لُقمهٔ شیرین شو، در خدمَتِ قَندِ او
لُقمه نَتَوان کردن، کانِ شِکَرِ ما را
ما را کَرَمَش خواهد، تا در بَرِ خود گیرد
زین رویْ دَوا سازد، هر لحظه گَرِ ما را
چون بینَمَکی نَتْوان، خوردن جِگَرِ بِریان
میزَن به نَمَک هر دَم، بِریانْ جِگَرِ ما را
بی پایْ طَواف آریم، بیسَر به سُجود آییم
چون بیسَر و پا کرد او، این پا و سَرِ ما را
بی پایْ طَواف آریم، گِردِ دَرِ آن شاهی
کو مَستِ اَلَست آمد، بِشْکَست دَرِ ما را
چون زَر شُد رَنگِ ما، از سینهٔ سیمینَش
صد گنجْ فِدا بادا، این سیم و زَرِ ما را
در رَنگ کجا آید؟در نَقْش کجا گُنجَد؟
نوری که مَلَک سازد، جسمِ بَشَرِ ما را
تَشبیه ندارد او، وَزْ لُطف رَوا دارد
زیرا که هَمیداند، ضَعفِ نَظَرِ ما را
فرمود که نورِ من، مانَنْدهٔ مِصْباح است
مِشْکات و زُجاجه گفت، سینه و بَصَرِ ما را
خامُش کُن تا هر کَس، در گوش نَیارَد این
خود کیست که دَریابَد، او خیر و شَرِ ما را؟
تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را
چون چَرخ زَنَد آن مَه، در سینهٔ من گویم
ای دورِ قمَر بِنْگَر، دورِ قَمَرِ ما را
کو رُستَمِ دَستان تا، دَستان بِنِماییمَش؟
کو یوسف تا بیند، خوبیّ و فَرِ ما را؟
تو لُقمهٔ شیرین شو، در خدمَتِ قَندِ او
لُقمه نَتَوان کردن، کانِ شِکَرِ ما را
ما را کَرَمَش خواهد، تا در بَرِ خود گیرد
زین رویْ دَوا سازد، هر لحظه گَرِ ما را
چون بینَمَکی نَتْوان، خوردن جِگَرِ بِریان
میزَن به نَمَک هر دَم، بِریانْ جِگَرِ ما را
بی پایْ طَواف آریم، بیسَر به سُجود آییم
چون بیسَر و پا کرد او، این پا و سَرِ ما را
بی پایْ طَواف آریم، گِردِ دَرِ آن شاهی
کو مَستِ اَلَست آمد، بِشْکَست دَرِ ما را
چون زَر شُد رَنگِ ما، از سینهٔ سیمینَش
صد گنجْ فِدا بادا، این سیم و زَرِ ما را
در رَنگ کجا آید؟در نَقْش کجا گُنجَد؟
نوری که مَلَک سازد، جسمِ بَشَرِ ما را
تَشبیه ندارد او، وَزْ لُطف رَوا دارد
زیرا که هَمیداند، ضَعفِ نَظَرِ ما را
فرمود که نورِ من، مانَنْدهٔ مِصْباح است
مِشْکات و زُجاجه گفت، سینه و بَصَرِ ما را
خامُش کُن تا هر کَس، در گوش نَیارَد این
خود کیست که دَریابَد، او خیر و شَرِ ما را؟
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.