۳۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴

چون گُل همه تَن خَندَم، نه از راهِ دَهانْ تنها
زیرا که مَنَم بی‌من، با شاهِ جهانْ تنها

ای مَشعَله آوَرْده، دل را به سَحَر بُرده
جان را بِرَسانْ در دل، دل را مَسِتانْ تنها

از خشم و حَسَد جان را، بیگانه مَکُن با دل
آن را مَگُذار این جا، وین را بِمَخوانْ تنها

شاهانه پیامی کُن یک دعوتِ عامی کُن
تا کِی بُوَد ای سُلطان، این با تو و آنْ تنها

چون دوش اگر امشب، ناییّ و بِبَندی لَب
صد شور کُنیم ای جان، نَکْنیم فَغانْ تنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.