۸۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲

زِهی باغ زِهی باغ که بِشْکُفت زِ بالا
زِهی قَدْر و زِهی بَدْر تَبارَک وَ تَعالی’

زِهی فَرّ زِهی نور زِهی شَرّ زِهی شور
زِهی گوهر مَنْثور زِهی پُشت و تَوَلّا

زِهی مُلْک زِهی مال زِهی قالْ زِهی حال
زِهی پَرّ و زِهی بال بر اَفْلاکِ تَجَلّی’

چو جان سِلّسِله‌ها را بِدَرَّد به حَرونی
چه ذَاالنّون چه مَجنون چه لیلیّ و چه لیلا

عَلَم‌هایِ الهی زِ پَسِ کوه بَرآمَد
چه سُلطان و چه خاقان چه والیّ و چه والا

چه پیش آمد جان را که پَس انداخت جهان را
بِزَن گَردنِ آن را که بگوید که تَسَلّا

چو بی‌واسطه جَبّار بِپَرْوَرد جهان را
چه ناقوس چه ناموس چه اَهْلا و چه سَهْلا

گَر اَجْزایِ زمینی وََگَر روحِ اَمینی
چو آن حال بِبینی بِگو جَلَّ جَلالا

گَر افلاک نباشد به خدا باک نباشد
دلْ غَمناک نباشد مَکُن بانگ و عَلالا

فروپوش فروپوش نه بِخْروش نه بِفْروش
تویی باده‌ی مدهوش یکی لحظه بِپالا

تو کَرباسی و قَصّار تو انگوری و عَصّار
بِپالا و بِیَفشار ولی دست مَیالا

خَمُش باش خَمُش باش دَرین مَجْمَعِ اوباش
مَگو فاش مَگو فاش ز مولیّ و زِ مولا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.